کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین، یکی از تاثیرگذارترین کتابهای جهان است که به شما میآموزد چگونه هزاران مشکل در زندگیتان را با هوش و درایت حل کنید و به هر چیزی که میخواهید برسید.
چهار اثر از فلورانس اسکاول شین (The wisdom of Florence Scovel Shinn) نوشتهی نقاش، نویسنده و مشاور آمریکاییست که توسط مترجمهای ایرانی زیادی ترجمه شده است و از چاپ شصتم نیز فرا رفته است. این کتاب یکی از کتابهایی است که میتواند برای افراد برای شروع زندگی الگویی جامع باشد.
این کتاب از 4 کتاب از فلورانس اسکاول شین (Florence Scovel Shinn) تشکیل شده که نامهای آن عبارتاند از: «بازی زندگی و راه این بازی»، «کلام تو، عصای معجزهگر توست!»، «درهای اسرار آمیز موفقیت» و «نفوذ کلام». زبان اسکاول شین صمیمی، ساده، بیتکلف و به صورت طنز است و در انتقال پیامهای خود که پرده از حقیقت زندگی برمیدارد، بسیار موفق بوده؛ از همینرو به راحتی مخاطبان را جذب آثار خود میکند.
اثر اول با نام بازی زندگی (The game of life and how to play it) به شما میآموزد که چگونه قدرت اعجابانگیز ذهن خویش را کشف کنید و به موفقیتهای چشمگیری برسید. بسیاری از افراد، گمان میکنند که زندگی شبیه به میدان جنگ است، اما واقعیت اینطور نیست و زندگی اغلب شبیه به یک بازی است که انسانها در آن نقش خود را ایفا میکنند. اگر ما انسانها به بعضی از مسائل غیرطبیعی و ماورایی که از عمق جانمان نشات میگیرند، ایمان نداشته باشیم، هرگز قادر نخواهیم بود که در این بازی موفق شویم.
به دفعات در تعالیم دینی و معنوی آمده است: «هر آنچه که یک زن در امروز خود میکارد، در فردای خود درو میکند.» این مطلب بدان معناست که هر یک از ما زنان هرکاری که در این لحظه انجام میدهیم، روزی دیگر نتیجهاش را میبینیم، یا اینکه هر چه بدهیم، مطابقش را روزی دیگر پس میگیریم و چه خوب و چه بد، چه پسندیده و چه ناپسند. این موضوع برای همهی انسانها صادق است. انسان هر چه در سخن و عمل نشان دهد، به او برخواهد گشت؛ هر چیزی که بدهیم همان را خواهیم گرفت. اگر نفرت بورزیم، نفرت نصیبمان خواهد شد؛ اگر عشق بورزیم، عشق دریافت خواهیم کرد؛ اگر دیگری را سرزنش کنیم، ما نیز سرزنش خواهیم شد. اگر دروغ بگوییم، دروغ خواهیم شنید؛ اگر کسی را فریب دهیم، فریب خواهیم خورد. این را هم خوب میدانیم که قدرت تخیل و تصویرسازی، نقشی برجسته در بازی زندگی ایفا میکند. حال مهمتر از همه آن است که ما چگونه از هر یک از بازیهای زندگی درس بگیریم و در بازی زندگی خود به کار ببریم.
در اثر دوم با نام درهای اسرارآمیز موفقیت (The game of life and how to play it) درمییابیم که موفقیت همانند سنگی است که از بالای یک دیوار بلند پایین میافتد. رمز و راز موفقیت چیست؟ کسانی که اکثراً در زندگی خود شکست میخورند، نمیتوانند به این پرسش جواب دهند. آنها با حیرت و سردرگمی میپرسند: راز مقابله با شکست چیست؟
توجه بیش از حد آنها به معضل شکست باعث میشود که آنها هرگز به فکر پیروزی و موفقیت نباشند و همیشه در حدی تلاش کنند که شکست نخورند و با این حال پیروزی را امری غیرممکن و دست نیافتنی برای خود و دیگران میدانند. برای هر انسانی موفقیت نتیجهای از یک کار است که باعث خوشحالی و دستیابی به چیز یا شخص و یا موقعیت و شرایط بهتر از قبل شود. از این رو ما همیشه آن موفقیت را پشت دیوار و یا در بسته میبینیم و به همین دلیل است که به شکست نزدیکتر میشویم تا به پیروزی.
فلورانس در اثر سوم با نام گفتار شما عصای جادوییتان است (Your word is your wand) به شما ثابت میکند که انسانها با زبانشان عزت مییابند و یا خوار میشوند. و یا اینکه مرگ و زندگی هرکس در پس زبان اوست. بنابراین همه ما، باید از قدرت زبانمان آگاه باشیم و بدانیم با همین عضو بیاهمیت بدن میتوانیم در لحظات غم و اندوه، برای خود شادی بیاوریم و در هنگام رویارویی با بیماریها، دردها ناپدید میشوند و سالم میشویم و در هنگام نیازها و کمبودها، از هرچیزی مملو میگردیم. قدرت تخیّل خود را تقویت کنید و از بدترینها هم تصاویر ذهنی زیبا بسازید و منتظر تحقق آنها بمانید و اصلاً سخت نیست که کیف خالی خود را در ذهنتان لبریز از پول تصور کنید و قلباً مطمئن باشید که روزی به واقعیت تبدیل میشود.
اثر چهارم با نام نفوذ کلام (The power of the spoken word) از مهارت های کلامی میگوید. یکی از بزرگترین مشکلات انسانهای امروزی این است که نمیتوانند آنچه را که خداوند برایشان مقدر نموده قبول کنند و یا از آنچه که خداوند برایشان نمیخواهد، دوری کنند. آنها فقط یک چیز از خدا میخواهند و به او میگویند: آنچه را که از تو خواستهام برآورده کن!
میزان درک و حکمت انسانها هرگز به اندازه خداوند نیست و ما نمیتوانیم ادعا کنیم که بهتر از خداوند عاقبت خواستهها و نیازهایمان را میفهمیم. با این کار، خداوند را بر سر دوراهی قرار میدهیم که یا معجزات خود را برایمان برآورده کند و یا اینکه آنچه را که خود خواستهایم، بر سر راهمان بگذارد. وقتی از خداوند چیزی را طلب میکنید، از او بخواهید که راهنماییتان کند. به او ایمان داشته باشید و مطمئن باشید که هر آنچه که او خودش برای شما بخواهد خیر و نیکی است. اگر کمی هوشیار باشید، قدرت ضمیر ناخودآگاه خود را آنقدر بالا میبرید که میتوانید هر صدایی را بشنوید. حتی همان صدای نازکی که از ته قلبتان میگذرد و طنینش درونتان میپیچد. برای این کار ابتدا باید صادق باشید. بپذیرید که چه مشکلی دارید که از رحمت خداوند به دور هستید.
جملات برگزیده کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین:
– خداوند مراقب من است پس هرگز نیازمند نخواهم بود.
– هر آنچه آدمی درباره دیگران بگوید درباره او خواهند گفت.
– خدا معجزات خود را از راههایی باور نکردنی عملی میکند.
– فرشته تقدیرم جلوتر از من گام برمیدارد و راه را نشانم میدهد.
– هر آنچه آدمی برای دیگری آرزو کند همانا برای خود آرزو کرده است.
– درست پیش از کامیابی عظیم، دلسردی و شکست ظاهری از راه میرسد.
– همانطور که به سوی موانع پیش میروم، ایمان به خدا آنها را محو میکند.
– انسان تنها آن چیزی را میتواند به دست آورد که خود را در حال ستادن آن ببیند.
– تنها به سه منظور جرات کنید کلامتان را بکار ببرید: برای طلب شفا، برکت و سعادت.
– جز تردید و هراس هیچ چیز نمیتواند میان انسان و بزرگترین آرمانها یا مراد دلش فاصله ایجاد کند.
– درست هنگامی که انسان کوچکترین نشانهای از آنچه طلبیده است نمیبیند باید برای آن تدارک ببیند.
– اگر کسی موفقیت بطلبد اما اوضاع را برای شکست آماده کند دچار همان وضعی خواهد شد که برای آن تدارک دیده است.
در قسمتی از کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین میشنویم:
از کسی شنیدهام که میگفت: شجاعت تلفیقی از نبوغ و قدرت جادویی درون است. یعنی نیرویی که بدون ترس با هر شرایطی روبرو شویم و کوچکترین نگرانی نداشته باشیم.
در مثال قبل دریافتیم که نبوغ همان شنیدن ندایی در گوش و بازگشت به بانک بود و نیروی درونی همان عبور از نردبان در راهرو بوده است. بنابراین نیروهای نامرئی بسیاری در دنیا وجود دارند که همه میتوانند با تکیه بر آنها از بسیاری از مسائل ریز و درشت سر در بیاورند. این نیروها گاهی همانند جرقهای از ذهن ما میگذرند و یا گاهی هم به شکل کلماتی در میآیند و به زبان ما میآیند. در هر صورت ما باید قدرت آنها را درک کنیم و با تأثیرات آنها بر زندگیمان آشنا شویم.
اگر هر یک از ما خانمها حقیقت محض هرچیزی را بدانیم محال است بیعلت از چیزی بترسیم و یا تأثیر آن را بیارزش تلقی کنیم. برای مثال، دوستی داشتم که همیشه هنگام تماس تلفنی با من میگفت: به خانهام بیا تا کمی با هم درد دل کنیم.
میدانستم که منظور از درد دل مرور دوباره شکستها، نگرانیها، کمبودها و غم و غصههایی است که این روزها ما را به شدت عذاب میداد.
به او جواب دادم: نه، متشکرم. به اندازهی کافی در زندگی خودم غم و قصه دارم و نمیتوانم تمام آنها را برای تو یک به یک بازگو کنم. من با وجود آنها خوشحال و راضی هستم و زندگیام را با وجود آنها دوست دارم. جدا از این ما باید سعی کنیم دربارۀ چیزهایی که داریم حرف بزنیم نه دربارهی چیزهایی که باید داشته باشیم و نداریم. تو هم نباید مَثَل قدیمی «زنان با زبان خود در سه چیز قدرت بالایی دارند: شفا، دعا و موفقیت» را فراموش کنی. به عبارت سادهتر زنان اگر چیزی را برای دیگران بخواهند، ابتدا نصیب خودشان میشود و اگر چیزی را برای دیگران آرزو کنند، ابتدا خودشان بدان دست مییابند. «اگر هم دیگران را نفرین کنند، ابتدا دامن خودشان را میگیرد.»
در حقیقت مسائل فراوانی وجود دارند که از طریق زبان ما زنها شنیده میشوند. اگر خوب باشند، خیر و خوبی را برایمان به ارمغان میآورند و اگر هم فحش و نفرین باشند، در کوتاهترین لحظات دوباره به خودمان باز میگردند. تمامی این مسائل در علم متافیزیکی به خوبی توضیح داده شدهاند و برخی باعث آرامش روح و روان و برخی دیگر عامل مشکلات روحی و روانی فراوانی شدهاند. زیرا روح ما محل ضمیر ناخودآگاه ماست و به راحتی میتواند با چند جملهای که بر زبان میآوریم، دگرگون شود.
دوره های مرتبط
کتاب کافکا در کرانه
رمان کافکا در ساحل (رمان کافکا در کرانه) از دو شخصیت ممتاز و فوق العاده قابل توجه بهره می برد: پسری نوجوان، به نام کافکا تامورا، که از خانه می گریزد تا هم از غیب گویی مخوفی فرار کند که زندگی اش را با سرنوشت ادیپ، اسطوره ی یونانی، گره می زند و هم به دنبال مادر و خواهرش بگردد که مدت هاست خبری از آنان ندارد. شخصیت دیگر، پیرمردی ساده لوح به اسم ناکاتا است که بهره ی هوشی چندان بالایی ندارد و بعد از حادثه ای که در زمان جنگ برایش اتفاق افتاد، هرگز بهبودی کامل را به دست نیاورد. او، در خلال اتفاقات کتاب، به دلایلی به سوی کافکا کشیده می شود؛ اما همانند بسیاری از کارهای روزمره ی زندگی، ناکاتا چیزی از این دلایل دستگیرش نمی شود.
کتاب مغازه ی خودکشی
کتاب مغازهی خودکشی به قلم ژان تولی، یکی از معروفترین و برجستهترین آثار فانتزی سیاه است که به شما نشان میدهد باید از شکستها درس گرفت و از آنها پلی به سوی موفقیت ساخت.در سراسر کتاب مغازهی خودکشی (The Suicide Shop) میتوان حضور مرگ را احساس کرد، ژان تولی با اینکه در تلاش است تا امید به زندگی را در خواننده ایجاد کند، در مقابل جنگی نمادین و سرشار از شوخیهای ظریف را خلق کرده که در پایان کتاب شما را شگفتزده میکند. به عبارت دیگر میتوان گفت این کتاب، هجوی تمامعیار در مورد مرگ و امید است.
کتاب چگونه باور درست و مثبت بسازیم
چگونه باور درست و مثبت داشته باشیم؟ یک باوری وجود دارد که مدام در ذهن ما تکرار میشود و این باور به ما میگوید که ما چه کسی هستیم. مشکل بعضی افراد این است که این باور موجود در ذهن آنها منفی است و آنقدر در ذهنشان تکرار شده است که دیگر متوجه آن نمیشوند. یک چیزی مدام به آنها می گوید که: «تو جذاب نیستی، با استعداد نیستی، شخصیت خوبی نداری اشتباهات زیادی مرتکب شده ای» و متعجب هستند که چرا احساس خوبی نسبت به خودشان ندارند. نمیدانند که به خاطر باورشان است. بعضیها این باور از دوران کودکی در ذهنشان نقش بسته است. از وقتی که یکی به آنها گفته است که تو باهوش نیستی، با استعداد نیستی، چیز زیادی نمی توانی بدست بیاوری.
رمز موفقیت این است که: باورهای گذشته را پاک کنید و باورهای جدیدی جایگزین کنید.